من دخترم را به مدرسه نمی فرستم
هرگز...
برود که چه؟
یاد بگیرد دارا انار دارد و سارا انار ندارد؟
این دارا ها که هیچ انار نفهمیدند
و این سارا های بی انار من را می ترساند.
من دلم میخواهد،
دخترم،
همه ی عمر بنشیند پشت پنجره
زل بزند به خیابانهای خیس بارور
و در دفتر مشقی
که مادرش هرگز نداشت
هی فقط بنویسد؛
آن مرد در باران آمد...
من خسته ام
بسیار خسته
و از هجای این الفبای داشتن و نداشتن میترسم
مدرسه هامان
که مهر آغازشان است،
مهربانی نمی فهمند
و دریچه ندارند
و سیب
و خورشید
و درسشان به
ع
ش
ق
که میرسد،
زنگ میخورد
و بچه های عقیم نا تمام را
به کوچه های خشک نا بارور
سرازیر میکنند...
من دخترم را به مدرسه نمی فرستم
هرگز
و نمیگذارم
این خائنین حقیر
با الفبای زخمی علیلشان،
بکارت ذهن معصوم او را
آبستن دروغهای بی سر و تهشان کنند...
سلام دختر عمو.
منم میترسم. از هر چیزی که هست می ترسم.
می ترسم که نباشد.
همان بکارت ذهن معصومی را که گفتی. حتی میترسم آن هم برای فرزندانمان نباشد.
می ترسم با اولین قطره ی شیری که نوزادانمان می خورند ، آبستن دروغ های مادرانی شوند که روزی در پس کوچه های شهوت گرفتار زندگی شده اند.
من از نقش حقیقت های حلق آویز می ترسم
تو کینه شان را به مهر تبدیل کن تفنگ ها هم خواهند خندید.بشر معمولا قربانی کینه همنوع خود می شود.تفنگ وسیله است....راستی یک بنده خدایی که زیر بار نگاه و کلام پر شماتت بود و متهم اما خود را بی گناه می دانست سرود....باشمایم تیغ های بی غلاف من نکردم یک سر سوزن خلاف...
خیلی عالی بود. کاش آخر شعرات بگی از کیه من همیشه که میام اینجا رو دلم میمونه که شعر از خودت بوده یا از جایی نوشتی.
--
در ضمن گیر دادی به دارا ها!!!!!
معمولا کارایی که برای خودم نیست رو یا توی پی نوشت مینویسم یا لینک میدم به نویسنده اش...اینایی که اینجاست اکثرا چرندیات خودمه...
ع . ش. ق. دختر از مکتب مادر و پدرش میآموزد نه از درس خشک معلمان قهر با مهر و عشق
سلام
... یاد باد آن روزگاران ، یاد باد ...
دیگه حتی صدای بچه های شاد از مدرسه برگشته هم کهنه شده ...
دیگه هیچ کس صدای آوازهای بی سر و ته منو نمی شنوه ...
دیگه ... گذشته ... گذشته
سلام خوبید...خوشید...مرسی سرزدید...خوشحال کردید......ازدروغ ازتهمت ازنفرت.....ازدورنگی نفرت دارم...ازبعضی ادم جامعه که نقاب دارندددددنفرت دارم....
سلام
فکر کنم ما را از اولش سر کار گذاشتند. با همین قصه ای که تو گفتی، قصه مردی که در باران آمد. یادت هست چه تصویر رویایی داشت این درس؟ ما هم شدیم آدم های رویایی، آدم های وابسته رویایی
خطاب به فاطمه خانوم که قراره احتمالا بیاد اینجا:خوش اومدی عزیزم...این گیس و گیس کشی من با اون دوستی که میشناسی رو بی خیال شو...حکایتی است میان من و ایشان...بسیار حریم دار و خاص...
دیدی چه دروغایی به خوردمون دادن دختره؟ من دخترمو توی یه شهر ساحلی بزرگ می کنم.. بذار دریا رو ببینه... بو بکشه
http://www.hoteldownload.mihanblog.com/
سلام
ممنون از استقبالتون
بی خیال؟ باشه چشم. زیاد اهل کنجکاوی کردن نیستم بخصوص وقتی مساله حریم دار بشه!
نه خیالتون راحت من به این راحتی کسی رو لینک نمی کنم. بعد ۳ سال نه تا لینک دارم که بعضیشم تو رو دروایسی بوده!!!
یا حق
چشم خانوم امرکم مطاع پاکشون کردم.
فاطمه که هستی اصفهانیم هستی؟
من یه مینیمال گذاشته بودم قبلن ها توی وبلاگم که اینجوری بود
--------------
آن مرد آمد
آن مرد با دسته بیل آمد
پ ن. خدا بداد ویرجینیتیم برسه!!!
-----
لطفا بی خیال این سرمشق آن مرد در باران امد بشو؛ چون این ریشه ی همه ی مشکلات یک زنه.
من حرفاتو دوست دارم ولی یه بخش مهمیش با من خیلی فرق داره.. اگه درمانو نپسندیم راهش اینه که مریض بمونیم؟
من پسرم را به مدرسه میفرستم ولی به او این جمله حکیمانه لقمان را می آموزم که (ادب از که آموختی از بی ادبان )
و الفبای عشق را خود به او میاموزم و برای تعلیم این درس خاص به امید دیگری نمیمانم
سلام فاطمه جان. مرسی که به دیدنم اومدی. خوشحالم کردی.
خیلی مطلب قشنگی نوشتی. دلم می خواد حرفهای عمو اروند و تکرار کنم:
ع . ش. ق. دختر از مکتب مادر و پدرش میآموزد نه از درس خشک معلمان قهر با مهر و عشق
همیشه شاد باشی.
قورباغه تو قصر داره ولی قورماغه من روی تیفاله
وقتی می گی نمی فرستم دخترم را برای شروع خوبه ولی در ادامه متن احمقانه می شه
خوب که چی نمی فرستادن دختر باید بهونه ای باشه برای بیان یه حرف تازه نه یه متن فیمینیستی که اینقدر تکراری هست ادم دیگه حالش بهم می خوره
متنت در مرحله درد دل متوقف شده
به امیده متنهای بهتر
از قورباقه ای که توی قصر زندگی می کنه
سلام
اگه بچه تو نفرستی مدرسه ؛ خودت میخوای یادش بدی که الفبای دوست داشتن نوشتنی نیس و فقط حس کردنیه! خودت میخوای یادش بدی که وقتی آن مرد آمد هیچ چی نداش حتی یه چتر نداش که روی سرش بگیره ! خودت میخوای بهش تصمصم کبری رو درس بدی و بعد بگی من وقتی این درس خوندم تصمیم گرفتم که . . .
خودت می خوای چوپانای دروغ گوی این دوره و زمونه بهش چیز یاد بدی! خودت میخوای بهش بگی که دهقان فداکار ۲۰ سالش بود یه قطارو نجات داد ولی ۶۰ سالش بود و هنوز خونه نداشت اونم کجا؟توی شهر کوچیکی مثله میانه!
خودت میخوای بهش بگی که مواظب گرگایی باشه که دستشونو حنا می بندن و میرن سر وقت شنگول و منگول !
اگه همه اینارو میتونی یادش بدی منم دخترمو بفرستم پیش خاله اش تا ....
از قطعه عالیت اذت بردم
اگه اجازه بدی لینکت میکنم
سلام
بازم ادامه بده
منو تو لیستت اضافه کن
اگه موسیقی بلدی یا دوست داری خواننده باشی می تونم کمکت کنم.
راستی یه آهنگ توپ و جدید گذاشتم که خیلی قشنگه
نظر خودتو هم بگو همینور که من گفتم.
موفق و موئد باشی عزیز دل برادر
. . .
سلام
شرمنده ام
اما این روزها بسیار درگیر امتحانات هستم
. . .
التماس دعا
موفق باشید
. . .
یا حق