یه وقت خیال نکنی من غصه ام میشینه وقتی می ایستم پشت پنجره
و نگاه میکنم به شهر سفید یه دست جلو روم و یادم میاد
اگر تو بودی هنوز؛
حتما گیر میدادی امروز باید بریم کوه
همون کوهی که مال تو بود و مال هیشکی دیگه نبود.
یه وقت خیال نکنی من دلم میسوزه برای صدای جیغ و داد خودم،
که نیست قاطی اینهمه سرو صدای بچه ها،وقت برف بازی.
یه وقت خیال نکنی من دلم آدم برفی میخواد،قد خودم،
با چشای گردویی و دماغ هویجی و شال گردن پشمی.
یه وقت خیال نکنی من دلم آواز خوندن تو رو میخواد،
یه وقت خیال نکنی من دلم قربون صدقه رفتن تو رو میخواد،
یه وقت خیال نکنی من دلم تو رو میخواد.
من فقط نمیدونم چرا دماغم تیر میکشه هی،
چشام میسوزه،
گریه ام میاد...
پی نوشت:
به قول تو؛"عشق تو با من چنان کرد
که دریا با صخره
فرسایشی مدام
پیرایشی لطیف
خواستنت چندان دراز شد
که از من دلی نماند
تا دیگر بخواهمت !"
پی پی نوشت:
هی منتظرت ماندم
زیاد،
نیامدی...
یعنی همان IP ساده هم سهم من نیست دیگر؟
گشتیم و گشتیم و دخترکی را برای احساس بیشتر خوشبختی برگزیدیم............وقتی هم که نبود باز هم خوشبخت بودیم اما گوشه اش پریده بود.. دخترک ان گوشه را ترمیم کرد
خوشحالم اومدی پیشمون////////////در بگشا دخترک
ویرانه ات هم غنیمتی است انگار
برای اینهمه تنهایی
سلام
اینهمه چیز خواستنی رو نمیخای ؟
پس چی میخای !
فکر نکنی به وبلاگت نمیام و مطالبتو نخوندم این چند وقت
همه نوشته هاتو از بر شدم فقط نمیدونم چرا موقع نظر گذاشتن سوادم ته میکشه و هر چی زور میزنم نظرم نمیاد
هی بابا بهم گفت پسر درس بخون ولی کو گوش شنوا
خلاصه که شرمنده هستم برای کمیت و کیفیت نظرات آبکیم
سلام.
چه آهنگ خاطره انگیزی رو وبت گذاشتی. صداش و تو شرکت زیاد کردم و صدای آخی و یادش بخیر همه بلند شد. شونصد دفعه هم گذاشتم تکرار بشه. خیلی لذت بردم. ممنون از انتخابت.
مطالب زیبات و هم خوندم.
هر چقدرم آدم خودش و گول بزنه و بگه فلان چیز و نمی خوام باز خودش می دونه که ته دلش چی می خواد.
شاد باشی.
سلام
من اسم رو عوض کردم: وسیع باش
.....................................................
یه وقت خیال نکنی......
یه وقت خیال نکنی....
سلام فاطمه!می دانم سخت است. سخت مثل غربت درمیان آشنایان و در خویش گریستن در جمع اهل خنده اما تفاوت آِدم های کوچک و بزرگ همینجا ها معلوم می شود.تو بزرگی فاطمه نباید مشکلات تورا اینقد ناراحت کند.هرچه مشکلات بزرگ باشد شما بزرگتری و خدای بزرگتری هم داری پس به جای اینکه بگویی ای خدا چه مشکل بزرگی دارم بگو ای مشکل خدای بزرگی دارم .بگو و یا علی را فریاد بکش و دوباره به زندگی نگاه کن با لبخند.... تا بهار شود همه جا...
فرسایش یعنی کنار آمدن دو طرفه و آنکه حشنتر است ساییده میشود و آنکه نرمتر است میسایاند.
این اهنگ...وای که چه روزا و چه حالایی رو به یادم می آره.
من از همون وقتا دیوونه بودم...
دست بردار از این میکدهی سربهسری
چه قشنگ و دلتنگ؟
ممنون میشم به سوالی که در وبلاگم پرسیدم جواب بدی
سلام
دختر چرا مواظب خودت نیستی ؟
چرا به فکر خودت نیستی
داری چه می کنی با خودت
هر روز
هر روز
من نمی خوام این حرفا رو بزنم
مسخرس که بخوام بت بگم بهش فکر نکن به خودت برس
ولی ...
خیلی بده فاطمه افتادی توی مسیر و اصلنم سعی نمی کنی که برگردی خودت با کمال میل سرتو انداختی پایین رها کردی همه چیو که چی؟
کجاست اون فاطمه ای که من می شناختم؟
من همونو می خوام قوی محکم استوار
زود باش بهم برش گردون
خواهش می کنم برش گردون به من
آب تا حسابی گل آلود نشه ، تمیز نمیشه.
بذار این موجها به هرجایی که میخاد بکوبتت. یخته ولی بهترین کار اینه که بذاری مثل اون موقع ها که آدم مست خوابه ، خودت سر فرثت بیدار شی. هیچ چاره ای نیست. چیزی که خراب میشه بیشتر طول میکشه که ساخته بشه. ولی فعلن بذار سر فرصت خود وجودت تشخیص میده کی وقتشه که حالت خوب شه، خودت رو زور نکن که زود خوب شی.
میگن اونی که نتونه بکشدت، بهترت میکنه
فاطمه خانوم دست درد نکنه یه سرم به وبلاگ ما بزن خوش حال میشم در ضما آدرس وبلاگ تو در لین دوستان زدم
اسم من رفت تو لیس لینکهات
به محض امدن به بلاگت رفتم سراغ لینکات
و دیدم اسمم
من دوران تلخی زندگیم به سر اومده دیگه عاشق این جور زندگیم
نوشتن برای من مثل عشق سکس و همه زندگی می مونه
دوران سختی بود
من ولی به خاطر یه عشق امدم فردوسی تا نزدیکتر بشم به دختری که باد نبردش بلکه یکی دیگه بردش
می تونستم تهران برم یه دانشگاه خوب ولی خوب نرفتم اومدم اینجا
و اینجا بود که یه دفعه بغض نوشتنم ترکید
من ۱ ساله که می نویسم
و بیشتر از نوشتن فکر می کنم
عاشق فکرم فکر کردن
الان که به سال پیش اومدم اینجا فکر می کنم تنم می لرزه ولی مطمعننم اگه اینجا نمی امدم و حس نمی کردم اینهمه احساس بد شاید نمی تونستم بنویسم
می فهمی؟