وای فکرشو بکن؛داشتم دنبال یکی از شعر های شاملو میگشتم، سرچ کردم تو گوگل،
لینک داد به وبلاگ الهام ،دیدم خودم واسه اش همونو کامنت گذاشته بودم
زمین به طرز مزخرفی گرد و کوچیکه
آدم ترس برش میداره...
یه جورایی حس میکنه جدی جدی زندونی شده...
گیر افتاده تو یه کره ی گرد کوچولو و هیچ رقمه نمیتونه خودشو جا بذاره و فرار کنه به یه
جای دور که هیشکی نشناستش،حتی خودش...
هیچ جای دوری نیست...لعنتیا همه جای نقشه رو اسم گذاشتن ...
آدم میترسه یه جورایی...میفهمی که؟
پروردگار
سلام! وقت بخیر:)
خوبی فاطمه خانوم!
راستش متن وبلاگ رو تا جاییکه خوندم با آهنگی که گذاشتین سنخیتی نداشت ..... بدجوری تکونم میده! انگار یه چیزی از لابه لای ورقای خاک خورده بزور خودشو به تارهای اعصابم میکشه درست مثل وقتی که هنوز تو آرشه کشی مبتدی باشی!!:(
با اینکه اینجوریه .... اما نمیدونم چرا دارم بازم میام!!:))
با اجازه لینک میدم تا آرشه به مخ بقیه هم بکشه!:)
تا بعد ...
چه جالب، شما هم بر خلاف ظاهر احوالاتتان جزو خیل کثیر ترسوها و سانسوری هایی هستید که کامنتها را بعد از تأیید درج میکنند. من اگر وبلاگ داشتم، حتی خواندن فحشهای آمهایی که نمیشناختم هم برایم لذت بخش و تازه بود. سعی کنید بیشتر از اینکه شعار دهید، قدمی بردارید
من هیچوقت از شنیدن فحش آدمهای آشنا و نا آشنا لذت نمیبرم.آدمها حرمت دارند و آزادند و این آزادی تا جایی ادامه دارد که به حریم و آزادی دیگری تجاوز نکند.من هیچوقت نخواسته ام توی جنگل زندگی کنم.آدم چندان ضعیفی هم نیستم و شاید برای همین است که کم پیش می آید ناسزا بدهم و همیشه گفته ام نفرین و دشنام بی ریا ترین پیام آوران درماندگی اند.
خوشحالم دوستانی چون شما دارم
این تنها و بزرگترین مزیت تکنولوژی است
بی انکه بسیار بیندیشی و کمتر بیابی چون کودکی با یک شکلات و یک کامنت دوست می یابی
ممنون اومدی
خیلی ممنون