از تمام راز و رمزهای عشق
جز همین سه حرف ساده ( عین و شین و قاف )
جز همین سه حرف ساده میان تهی
من سرم نمی شود
راستی ...
سرم نمی شود
دلم که می شود ...
از بین تمام شعرهایت،همین یکی را بلد بودم...هی با خودم میخواندمش...
هی هرکس میپرسید آخر تو از عشق چه میفهمی همین را برایش میخواندم،
او هم یاد میگرفت همین را و ما هی تکرار میکردیم تو را
و عشق را بیشتر نفس میکشیدیم ...
حالا تو رفته ای...
بقول الهام،من مرثیه بلد نیستم...
فقط زمین کج شده...
خیلی بیشتر از قبل...
من هی سرم گیج میرود انگار...
هی گریه ام میگیرد.
پی نوشت برای تو که اینجا را نمیخوانی:
دلم برای بوی تنت تنگ شده لعنتی...
گیرم اینجا را هزار و یک چشم نا محرم هم بخوانند...
ببین چگونه جار میزند چشمهایم و صورتم و دستهایم و تمام تنم ...
دلم برای بوی تنت تنگ شده لعنتی...میفهمی؟
میدونی عزیزم ! از کسی که انقدر خوب دلداری میده و ادم رو به یاد خدا میندازه و گاهی به نوشتههاش اشک به چشم ادم میاره !! توقع ندارم ناله کنه !! چون اون خدا رو داره !! مگه نه ؟
. . .
شبی که شنیدیم باورمان نشد
هنوز هم باور نمی کنیم
ناگهان چقدر زود دیر شد برای او
. . .
یا حق
چه میتوان گفت؟ حنجره ها روزه ی سکوت گرفتند!
سلام رفیق
---------------
تسلیت میگم
منم خیلی دوستش داشتم
------------------
بگذریم
خودت خوبی