وقتی که من عاشق شدم...

رضا که رفت

من همه اش پانزده سال داشتم و او همه ی باور ما بود برای فردا
"رضا صادقی برنده ی دو مدال طلای المپیاد جهانی ریاضی و شش نفر از..."

خبر را از رادیو شنیدیم حوالی صبح

ماتمان برد

ماتمان برد و دم نمی اوردیم...اصلا گریه مان هم نمیگرفت انگار  

همه چیز را،آن روز شوم و روزهای شوم بعدش را زنده کردی دوباره وریا جان

یک سال پیشترش آمده بود روی شانه ها،و همه ی مان میخندیدیم

و میگریستیم از غرور،آمده بود با حلقه ی گل دور گردنش

و بچه های مدرسه یکی یکی سرشان را میگرفتند بالا که یعنی

"هم مدرسه ای" ماست و اعتبارمان

یک سال بعد ترش هم آمد،روی شانه ها برای آخرین بار

تا خانه شان را برای همیشه خاک اندوه بپاشد و برود...

پدرم دیگر هیچ اردویی نمیگذارد برویم

مادرم هنوز گریه اش میگیرد اسمش که می آید به میان

مادرش شکست،پدرش خم شد؛

آن قدر که یکی از همان ده ها مرتبه ای که رفته بودم سراغش

در بلوک 118 گورستان پایین حرم تا ببوسم آن سنگ قبر سبز و طلایی متفاوت را

که همه ی تلاش و تقدیر احمقهای سیاستگذار این خراب شده بود 

به جای دستهای مهربانش،هیچ کدامشان را نشناختم

-نه چروکهای پررنگ صورت مادرش و نه شانه های تکیده ی پدرش -

هیچ نگفتم...گریه ام گرفت و فکر کردم کاش از خجالت بمیرم که در جهنمی

زندگی میکنم که سهم "رضا" از بزرگیش همان سنگ سبز و طلایی متفاوت بود...

نحسی تقدیر دریغشان نکرد از ما وریا؛حماقت آن احمقهای مسئول سیاست گذار

بود که رضا دیگر شعر نمیگوید و علی سه تار نمیزند

خوب کردی نوشتی عزیز،یادم نبود آخر

بعد ده سال برای اولین بار ۲۶نحس اسفند ۷۶را یادم رفته بود از شدت تب و لرز

حالا دوباره همه ی سهم من میشود همان یاسین آمیخته به هق هق

همه ی عیدی من برای رضا و علی و فرید و آرمان و علی رضا و مرتضی...

نظرات 3 + ارسال نظر
وریا دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:19 ق.ظ http://weria.wordpress.com

باید در مورد زضا هم بنویسم. و همینطور علیرضا. که با هرسه دوست بودم...

پاپیروس دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:44 ب.ظ http://papiroos.wordpress.com

خدایشان بیامرزد

همین را پیدا کردم که بنویسم برای تسکین دلهای شکسته ایی که رضاو علی و علیرضاهایی را می شناسن ...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:52 ق.ظ http://ice-dream.blogsky.com

حماقت آن احمقهای مسئول سیاست گذار

بود که رضا دیگر شعر نمیگوید و علی سه تار نمیزند
بله اونا احمقند همین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد